سایت سرگرمی من

سایت سرگرمی من

سایت سرگرمی من

سایت سرگرمی من

دانلود آهنگ شادمهر عقیلی دور شدی

آهنگ جدید غمگین شادمهر عقیلی دور شدی

دانلود آهنگ جدید شادمهر عقیلی،دانلود آهنگ دور شدی از شادمهر عقیلی،متن آهنگ جدید دور شدی از شادمهر عقیلی

دانلود موسیقی جدید شادمهر عقیلی دور شدی

Shadmehr Aghili – Door Shodi

شادمهر عقیلی دور شدی

آهنگ و تنظیم : شادمهر عقیلی

دانلود آهنگ جدید شادمهر عقیلی

متن آهنگ جدید شادمهر عقیلی به نام دور شدی

تو یه ذره هم شبیه کسی که پاره ی تنم بود نیستی

تو عوض شدی که حالا سر و هیچ و پوچ توو روم وایمیستی

ته چشمات امروز دنبال یه خرده احساس بودم

کمترین حق منه من که باهات اینهمه رو راست بودم

انقدر دور شدی و مغرور شدی که دیگه کور شدی عشقمو نمیبینی

تو که میری با خیال راحت ولی سرنوشتمو نمیبینی

سنگ شدی اهل جنگ با همه یه رنگ شدی که باور کردم

که از وقتی عاشقت شدم فقط حالمو بدتر کردم

آخه با هر کی به غیر از من حالت خوبه یعنی چی

فردای خودت چی میشه حالا امروز من هیچی

بهتر میشه حتماً بعد از تو دنیای من اما تو

مجبور میشی آخر یه روز پس بگیری حرفاتو

انقدر دور شدی و مغرور شدی که دیگه کور شدی عشقمو نمیبینی

تو که میری با خیال راحت ولی سرنوشتمو نمیبینی

سنگ شدی اهل جنگ با همه یه رنگ شدی که باور کردم

که از وقتی عاشقت شدم فقط حالمو بدتر کردم

دانلود فول آلبوم شادمهر عقیلی

 

دانلود ترانه شادمهر عقیلی دور شدی با کیفیت ۳۲۰
دانلود ترانه شادمهر عقیلی دور شدی با کیفیت ۱۲۸

دانلود آهنگ جدید محمدرضا گلزار بنام عشق قدیمی

 دانلود آهنگ جدید محمدرضا گلزار بنام عشق قدیمی

Download New Music Mohammadreza Golzar – Eshghe Ghadimi

دانلود آهنگ محمدرضا گلزار
ترانه : حسین حق نظری ، آهنگ : محمد عابدینی ، تنظیم : سعید زمانی
متن آهنگ جدید محمدرضا گلزار بنام عشق قدیمی :
رفتی و بعد تو من این خاطره هارو به هیشکی نگفتم
بس که عزیزی برام شاید روزی صد دفعه یادت میوفتم
هی با خودم میگم شاید تو دیگه من و اسممو یادت نیست
باز بعد این همه سال من جاتو هنوز به هیشکی ندادم
تو که نمیدونی دلتنگی چیکار میکنه با آدم
وقتی که میبینی پر از غصه و حرفیو هیشکی کنارت نیست
عشق قدیمی من میبینی چه جوری به پای تو موندمو
نیستی و بی تو همش این آدما قلبمو خیلی سوزوندنو
گفتن دیگه نمیای جات خوبه کنار اون خوش به حالتون تو منو دیگه نمیخوای
عشق قدیمی من میبینی چه جوری به پای تو موندمو
نیستی و بی تو همش این آدما قلبمو خیلی سوزوندنو
گفتن دیگه نمیای جات خوبه کنار اون خوش به حالتون تو منو دیگه نمیخوای
نیستی و بعد تو من هر شب میزنم تنها تو خیابون
از جلوی چشمام رد میشه بزام همه خاطره هامون
دیگه نمیتونم برگرد و نذار دیگه دور بشه دستامون
عشق قدیمی من میبینی چه جوری به پای تو موندمو
نیستی و بی تو همش این آدما قلبمو خیلی سوزوندنو
گفتن دیگه نمیای جات خوبه کنار اون خوش به حالتون تو منو دیگه نمیخوای
عشق قدیمی من میبینی چه جوری به پای تو موندمو
نیستی و بی تو همش این آدما قلبمو خیلی سوزوندنو
گفتن دیگه نمیای جات خوبه کنار اون خوش به حالتون تو منو دیگه نمیخوای

سرگرمی

همیشه برای سرگرمی خودم به مسافرت می روم و این مسافرت احساس غربت به من دست می داد برای همین تصمیم گرفتم تا با دوستانم به مسافرت بروم سرگرمی و تفریح ما از اروز اول سفر ما شروع شد که بهترین احساس را به ما دست داد تا بتوانیم خودمان را در روزهای خسته کننده و تکراری نیز خودمان را پیدا کنیم من و سمیرا دوستم مثل دوتا خواهر می مونیم و همیشه با هم هستیم و هر سرگرمی خودمان را با هم تقسیم می کنیم .


سیاوش : فرناز نمی خواهی بگی بهت چی گفت ، اگه حرف بدی زده بگو خودم ...

سرم و روی میز گذاشتم

سیاوش : فرناز چی شد ؟ چی گفت ؟ خوب بگو دیگه

صدای سیاوش یکم بلند شد. پیمان سریع برگشت توی آشپزخونه .

پیمان : بابا بخدا همش تقصیر من بود من از فرناز جون خواستم دبیرم و دعوت کنم تو رو خدا با فرناز جون دعوا نکن .

سیاوش ماتش برده بود و به پیمان نگاه می کرد و نگاهی به من

: پیمان جان اصلاً موضوع اومدن دبیر تو به تولد نیست من و بابات سر اون موضوع با هم به تفاهم رسیدم مگه نه سیاوش

سیاوش : آره بابا ما داریم در مورد چیزی دیگه ای حرف می زنیم . حالا اگه اجازه بدی ما دو دقیقه با هم تنها صحبت کنم ازت ممنون می شم

پیمان با دلهره ما رو تنها گذاشت وقتی می خواست از در بره بیرون دوباره به من نگاهی کرد و من با سر رفتنش و تایید کردم اون رفت سیاوش صندلی کنار من گذاشت پرسید بهت چی گفت خیلی یواش گفتم :

: می دونی سیاوش هر چه می کشم از دستت مامانت

سیاوش : به مامان من چه ؟

: اگه مامان جنابعالی هر جا میره هی نگه فرناز باید با سیاوش ازدواج کنه این اتفاق نمی افته که پیمان آرزو کنه من مادرش بشم اینا همش تقصیر مامان تو که ماشاا... این خیالت ام نیست . همچین شده که دبیر پیمان به من میگه بهتره انشاء پیمان و بخونی تا احساسش و نسبت به خودت بدونی .

سیاوش خندید پس واسه همین صبح می خواسته تو رو ببینه

: چیه خوشحال شدی ؟

سیاوش : چ سایت سرگرمی  به من می پری به من چه مربوطه

: آره به تو چه مربوطه اگه بجای من خواهرت بود همین قدر خوشحال می شدی و می خندیدی

سیاوش اخم هاش و توی هم کرد : به من مربوط نیست ، من صد بار به مامانم گفتم تو رو نمی خواهم تو به درد من نمی خوری ولی اون همش میگه شما دو تا درد هم و خوب می فهمین ، ولی مادرم نمیدونم ما دو تا همو نمی فهمیم همدیگر و به زور تحمل می کنیم . ما دو تا اختلافمون زمین تا آسمون من دوست دارم زنم هر چی من می گم گوش کنه ولی تو ، من دوست دارم زنم حجابش و رعایت کنه ولی تو ، من دوستم دارم زنم با هیچ مرد غریبه هم کلام نشه ولی تو ، من دوست دارم زنم بدون اجازه من از خونه در نیاد ولی تو و خیلی چیزای دیگه حالا دیدی اختلاف من و تو چقدر زیاده .

نمیدونم چ سایت سرگرمی  اینقدر از حرفهای سیاوش خوشحال شدم با تمام شادی که داشتم گفتم مرسی سیاوش مرسی که من و درک می کنی تو خوب فهمیدی من کیم حالا اگه یک لطفی بکنی و خودت یک طوری که به پیمان بر نخوره ب سایت سرگرمی ش شرح بدی ممنونت می شم باشه

سیاوش : کار دیگه ای می تونم بکنم

اون قدر از حرفهای سیاوش خوشحال شدم که اون قدر شعور داره که این اختلاف ها رو درک کنه از جام بلند شدم احساس می کردم تمام بدنم از خوشحالی لبریزه به سمت اتاقم رفتم وقتی داخل اتاق شدم پیمان پیش پری ناز دیدم بهشون خندیم و شروع کردم به سر به سر گذاشتنشون و اون قدر با هم خندیدم که سیاوشم اومد پیش ما کمی بود بعد رفت کمی است سایت سرگرمی حت کنه تا ب سایت سرگرمی ی شب زیاد خسته نباشه ما بعد از کلی تفریح خوابیدیم پری ناز توی بغل من خوابید پیمان روی تخت پری ناز

با صدای سیاوش که بیدار شدم سریع نشستم

: ساعت چند ؟

سیاوش : ساعت شش ، اگه بخواهین با من بیان فرودگاه زود باید حاضر شین

سیاوش بیرون رفت منم بچه ها رو از خواب بیدار کردم تا زود حاضرشن همگی حاضر شدیم ، این بار دیگه سیاوش به من هیچی نگفت منم چون هوا خیلی سرد بود یک پالتوی سفید با شلوار جین پوشیدم ، یک چکمه بلند خیلی قشنگ و شال آبی و به سمت فرودگاه رفتیم ساعت هفت و نیم بود که رسیدیم ، چند تا از دوست های سیاوش با خانواده اشون اومده بودن وقتی من و با سیاوش دیدن کمی تعجب کردن پیمان با همشون دست داد و عمو خطابشون می کرد فهمیدن همشون با سیاوش رفت و آمد دارن . سیاوش من و به همه زن دایی بچه ها معرفی کرد . به خانم ها سلام کردم ، با من دست دادن فقط یکی از اون ها چادری بود بقیه مانتوی و خیلی خوش تیپ بودن با هم شروع به صحبت کردن و من فقط گوش می دادم که با صدای سلام به پشت سرم نگاه کردم و مجید بود باهاش احوال پرسی کردم دیدم تنهاست

: پس خواهرتون کجان؟ فکر می کردم اونهام بیان ؟

مجید : نه چون موقع برگشت کسی نبود برسونشون تو خونه خداحافظی کردیم

: ای کاش به من می گفتین . خودم می رسوندم شون خونه

مجید : دستتون درد نکنه .

سیاوش به طرف ما اومد با دیدن مجید که با من صحبت می کرد ابروش و بالا داد

رو کردم به سیاوش : چ سایت سرگرمی  با آقا مجید برنامه نگذاشته بودین که خواه سایت سرگرمی شون و بیارن

سیاوش : مگه نیامدن ، چه طور شده

مجید حرف های که به من زد رو ب سایت سرگرمی ی سیاوشم گفت

سیاوش : کاش زنگ می زدید برنامه می گذاشتیم فرناز می رسوندشون

مجید : حالا که نشت انشاءا... دفعه دیگه

مجید عذرخواهی کرد و از ما دور شد سیاوش منو کنار کشید

سیاوش : فرناز مجید چش بود اولین بار بود می دیدمش که اول با خانم ها سلام و احوال پرسی کنه

: وا سیاوش ، حالا یک نفرم که با ادب شماها نزارین

سیاوش : خدا کنه فقط همین باشه فکر کنم تا وقتی از آلمان برگردم باید تو خونه بمونم و به خواستگارهای تو جواب بدم

حرفش و با شوخی زد ولی تو نگاهش یک چیزه دیگه بود یک جور ترس یک جور ...

: نه لازم نکرده وقتی که تو بیای بخواهی به خواستگارهای من جواب بدی من خودم اون قدر زبون دارم که حریف همشون بشم

خندید خدا کنه که این طور باشه ولی اگه تصمیمی گرفته ی حتماً صبر کنی منم بیام

: باشه حتماً . ولی من نگ سایت سرگرمی ن توام اونجا رفتی دخت سایت سرگرمی ی خوشگل و دیدی هل نشی ها آروم و متین باشی

سیاوش : سعی می کنم

با اومدن پیمان و پری ناز پیش ما دیگه بحث و ادامه ندادیم سیاوش با بچه ها شوخی می کرد که شماره پرواز اونا اعلام شد تا برن کارت پرواز و بگیرن . اون رفت و من روی صندلی نشسته بودم تا بیاد ب سایت سرگرمی ی خداحافظی پری ناز گریه می کرد پیمانم خیلی بغض کرده بود وقتی به بقیه نگاه کردم دیدم همشون دارن گریه می کنن من فقط با خونسردی نشسته بودم پری ناز و نوازش می کردم . وقتی آقایون برگشتن تا با خانواده هاشون خداحافظی کنم . سیاوش پری ناز و بغل کرد حس کردم اونم یک بغضی داره ولی خودش و کنترل می کنه ، پیمان و بغل کرد نمیدونم دم گوشش چی گفت که پیمان چشمی گفت دست پری ناز و گرفت و رفتن کناری ایستادن

سیاوش : فرناز خیلی م سایت سرگرمی قب بچه ها باش ، به مادرم گفتن نمی خواهد بهتون سر بزنه به محمدم سفارش کردم نزاره بیاد تمام تلاشم و ب سایت سرگرمی ی خواستت کردم ، اگه مشکلی پیش اومد حتماً به من زنگ بزن باشه . من به پیمان ماهیانه پنجاه هزار تومان میدم لطفاً هر ماه به حسابش بریز و غیر از او دیگه هیچ پولی بهش نده باشه

آروم سر تکون دادن و اون ادامه داد

فرناز خیلی مواظب خودت باش ، بزار اونجا با خیال  سایت سرگرمی حت به کارم برسم اون قدر که نگ سایت سرگرمی ن تو شیطونی هاتم نگ سایت سرگرمی ن بچه های خودم نیست .

تو صورتش نگاه کردم تو چشم هاش چیزی یک حس جدید بود که تا حالا ندیده بود

سیاوش : فرناز تو رو خدا دیگه نه تولد بگیر و نه مهمونی بده هر کار خواستی بکنی بزار من بیام

سرم و به معنی باشه تکون دادن و خندیدم . دوستان سیاوش اون و صدا زدن وقتی اونها رفتند احساس کردن تمام خانم های دوست هاش طوری خاصی منو نگاه می کنند رو به بچه کردم بهتره بریم دیر میشه با خانم ها خداحافظی کردم ازشون جدا شدیم . اون هام پشت سر ما می آمدن احساس کردم دارن درباره ما حرف می زنن با بی خیالی نفسی کشیدم با بچه به سمت پارکینگ رفتیم و سوار ماشین شدیم وقتی از جلوی خانم ها دوباره رد شدم فقط با سر به نشانه خداحافظ کردم و به سمت در پارکینگ رفتم توی  سایت سرگرمی ه به یک پیتزا فروشی رفتیم و پیتزا خوردیم و بعد سریع به خانه رفتیم پری ناز توی ماشین خوابیده ، اون و بغل کردم بردم بالا و روی تختش گذاشتم ، لباسم و عوض کردم و به آشپزخونه رفتم دیدم پیمان رو صندلی نشسته بود و داشت فکر می کرد .

: پیمان طوری شده تو فکری

پیمان : نه فرناز جون فقط یک خورده دلم از رفتن بابا گرفته

: حالا پاشو برو یکم درس بخون که اگه نمره هات کم بشه بابات منو همین وسط حلقه آویزم می کنه

پیمان با خنده از جاش بلند شد : اگه بابا هر کسی و حلق آویز کنه تو رو نمی کنه

: چ سایت سرگرمی  ؟

پیمان : چون ... حالا باشه ب سایت سرگرمی ی بعد

پیمان سریع به طرف اتاقش رفت به حرفش فکرکردم ، شاید  سایت سرگرمی ست می گفت من اون و خیلی اذیت کردم ، همیشه دسته پایین و گرفته خدا خیر شاهین و بده که به خانواده اش اجازه دخالت توی کار من و نداد.

***

یک ماهی از رفتن سیاوش می گذشت ولی هر شب زنگ می زد و با بچه ها صحبت می کرد منم گه گاهی باهاش صحبت می کردم .

یک روز صبح وقتی بچه ها رو بردم مدرسه و برگشتم وای خدا مادر سیاوش پشت در بود و منتظر من اگه کارد می زدن خونم در نمی اومد . این اینجا چیکار می کنه مگه سیاوش بهش نگفته بود نیاد بزار این سیاوش زنگ بزنه من میدونم اون . مجبوری جلوی خونه نگهداشتم . مامان سیاوش تا منو دید گفت

کجای نگفتی من پیرزن پشت در می مونم

: ببخشید خبر نداشتم تشریف می آورید و گرنه زودتر می اومدم خونه

در رو باز کردم ، اول مادرش رفت بالا من پشت سرش وقتی اومد توی خونه کلی غر می زد وا چ سایت سرگرمی  اینجا اینطوری چ سایت سرگرمی  اونجا اونطوری وا فرناز جون چ سایت سرگرمی  تغییر دکو سایت سرگرمی سیون ندادی تو که خوش سلیقه هستی بهتر نبود خونه پسرم و خوشگل می کردی . منم هیچی نمی گفتم چون اون قدر نا سایت سرگرمی حت بودم که اگه یک کلمه بهش می گفتم تا آخرش می رفتم واسه همین سرم و با کار بند کردم و رفتم تو آشپزخونه تا ب سایت سرگرمی ی ناهار کاری بکنم ب سایت سرگرمی ی مادرشم چای ریختم و جلوش گذاشتم